یادداشت 190 مامانی برای بهداد
شکوفه ی بهاریه مامان اول درباره دیروز بگم که وقتی بابایی اومد تو رو تحویل گرفت و من یه چرت یه ساعته زدم ... کم بود ولی کلی بهم انرژی داد ... بعدشم شام رو بابایی از بیرون گرفت ... بعدشم ظرفارو شست و چایی هم آورد .. اینا رو گفتم که یعنی بابایی خستگی منو کاملا" درک کرده بود !!!! شنبه : دیشب خداروشکر بهتر خوابیدی ... فقط یه کم گلوت خشک میشد و سرفه میکردی ... امروز بابایی خونست ... از دیشب هوا بارونی بود .. اونم یه بارون حسابی ... منم هر وقت از خواب بیدار میشدم میرفتم پشت پنجره ... دلم لک زده برای زیر بارون رفتن ... بابایی نرفت باشگاه ... در طول روز بیقراری داشتی ... دندونت اذیت میکنه ... ایشالله زود نیش بزنه و راحت بشی ... نمیتونی ...
نویسنده :
نانا
15:12